درخت گیلاس 

یا میوه ممنوعه 

چه زیباس شکوفه های گیلاس

 در بهار عاشقان

به هنگام پیچیدن عطرش 

در کوی وبرزن شهر دلبران

همه مردم شهر به هوس 

چیدن میوه ممنوعه 

دور باغ حیاط خانه ما 

روانه میشوند

خاله من بیمار است 

من با او هر بهار 

شکوفه های گیلاس 

را تماشا میکردیم

 تا در وقت رسیدن

محصول محبت مان  

را به کودکان شهرمان

 هدیه دهیم

خاله جان چرا بر نمیخیزی 

پروانه من بلند شو 

من را طاقت بیماری تو نیست 

تو بخشی از وجود منی

گیلاس میوه ممنوعه برایم شده 

اری 

درخت بیست ساله ای که تو

 در روز میلادم 

کاشتی و پروراندی 

الان دیگر نهال جوان نیست 

یک مادر بیست ساله هست 

که دختران کوچک وآبدارش 

در خرداد دلبری میکنند

اما اما

جانان من 

دوست من 

مهربون ترین ام 

تب گیلاس گرفته

من بی او چه طور تاب بیاورم 

شکوفه های گیلاس 

برایم خنده هایش را تداعی میکند 

عطر شکوفه ها 

خیال رایحه گیسوانش را در سرم پر میکند 

و جنون دوست داشتنت 

همه ی سهم من هست از این اقیانوس غم 

از وقتی که شادابی چشمانت پر کشید 

از وقتی که لبخند پروانه وارت 

را از من دور کردی 

رمز عشق و بی قراری را فهمیدم 

از وقتی که نامت را یاد گرفتم

اشک بر گونه هایم جاری میشود

نام ات پیش از این عزیز بود

حال همه هستی من هست 

اخ 

دیوار باغ خانه مان 

خراب شده 

در خت گیلاس ام 

میوه ممنوعه 

تو انجا نشستی 

مثل همیشه 

منتظر رویا هستی 

من در آغوشت جا میگیرم 

با همه وجودم ریحانه تو را نفس میکشم

خاله جان 

نرو 

بعد تو گیلاس

برایم میوه ممنوعه میشود

دلبر رویا 

با تو قاصدک هستم 

بی تو 

بی نشانم

پرپرشده ام 

.

.

.

.

شیرین جان رویا بمان 

شیرین رویا قصه بخوان 

به وقت خرداد 

باهم از حیاط کوچک مان 

میوه ممنوعه میچینیم 

گر ببارم از 

عشق تو  

پروانه وجودت 

با شمع من 

حلقه نوازی میکند

راه رسیدن به تو 

چنین دور 

مینماید 

خاله جان 

در آغوش 

درخت من 

جان دوباره گرفتی

اما دیگر من 

گیلاس نمیخورم 

تو 

گیلاس من شدی

بید مجنون ام شدی

حال فقط 

درخت بیست ساله 

نهال عمر من نیس

میوه ممنوعه نیس

تجلی گاه ریاح توس 

و خلوتگاه اسرار من  .

تو گوهر 

بیع رویا 

با پروردگارش 

شدی .

آری 

تو

گل 

منتخب 

بوستان 

هستی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها