ذهن من دور افتاده
از فلسفه .
هنوز هم دیالکتیک و علت نخستین را میجویی
از نئو لیبرال ها و مارکسیست ها مگر چه خیری دیده ای جز بی خبری .
انها که هستی را از قفل کلید میشناسند و تبییین میکند
به هنگام اذن بارگاه روح
تنهاانکار را خوب اموخته اند
اما من هنوز هم از فلسفه دور افتاده ام
فرزند نو نهال و بی زینت من این هست
حقوق وتکالیف
بزه وجرم
خسارت و جبران ان
دادخواست و ابلاغ
حکم و قرار
سند تجاری و ضمانت اجرایش
دیوان های بین الملل و نهضت ها
ساختار حکومت ها و نظام حقوقی
بودجه و مالیات و قوانین اداری
این هست فرزند قانون مدار و خاص من
اما در لحظه ی خاکستر شدن روح
که نوشداروی شعر و غزل را بر پیکر تکیده جاری میکنم
اما قبل از همه این ها میخواهم بنویسم
فلسفه دور افتاده ام را فرا میگیرم
درباره این سایت